باطل و هدر کردن خون کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). و منه قول ابی محجن لابن ابی وقاص اما اذا بهرجتنی فلااشربها ابداً، یعنی الخمر، ای هدرتنی باسقاط الحد عنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
باطل و هدر کردن خون کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). و منه قول ابی محجن لابن ابی وقاص اما اذا بهرجتنی فلااشربها ابداً، یعنی الخمر، ای هدرتنی باسقاط الحد عنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
از: بیره عربی + جک، ادات تصغیر ترکی، نام شهری است در جزیره واقع در سمت چپ رود فرات و عامه آنرا ’بله جک’ خوانند و بنا بگفتۀ ’ساخاو’ مردم حلب آن را ’باراجیک’ گویند و معنی این کلمه قلعۀ کوچک است و ازهمین منطقه است که رود خانه فرات دره ها و کوههای صعب العبور را گذرانیده وارد دشت شام میگردد. شهر بیرهجک بر روی خرابه های شهر قدیم مرکز آرامیان بنام ’برسپ’ بنا گردیده و این شهر در قرن نهم قبل از میلاد دارای موقعی ممتاز بوده است و نام بیره را مورخان سریانی مانندمورخان عرب بجای ’بیرثا’ بکار برده اند و ذکر این نام در تواریخ از دوران جنگهای صلیبی متداول گشته، چه ’بیلدوین’ حاکم شهر ’رها’ آنرا تصرف نموده و حدود نیم قرن تحت تصرف اروپائیان بوده است و در سال 539 هجری قمری (1144 میلادی) بر سر دفاع از این قلعه در برابر حمله های سپاهیان زنگی حاکم موصل رشادتها نشان داد. اما مردم این شهر از ترس زنگی موصلی خود را تسلیم ’ماردین ارتقی’ نمودند و از آن زمان تحت تصرف مسلمانان درآمد و در حملۀ مغول یکی از قلعه های استوار و پایدار اسلامی در برابر حملات دشمن بوده است و نام بیره در مؤلفات جغرافی نویسان متقدم اسلامی نیامده مگر در نیمۀقرن سیزدهم میلادی که امثال ابوالفداء و دمشقی و خلیل ظاهری. و در مراصدالاطلاع از آن ذکری بمیان آمده و اما نام ترکی آن یعنی بیرهجک هنگامی متداول گشت که سرزمین شام بدست عثمانیها افتاد. نخستین جهانگرد که نام بیرهجک را برده است نیبور (1766 میلادی) بوده است. اما جهانگردان قبل از وی آنرا ’بر’ یا ’بیر’ میگفتند و سبب شهرت بیرهجک در تاریخ جنگهای اخیر همانا شکستی بوده است که ترکها در سال 1839م. در جنگ با مصر دچار آن گردیدند. شهر بیرهجک را دیواری مخروبه احاطه کرده است که آن را قایتبای درسال 887 هجری قمری (1482 میلادی) بنا کرد و چهار برج شهر را دیده بانی مینماید. شهر بیرهجک دارای آثار باستانی از ادوار مختلف می باشد. (از دائره المعارف اسلام)
از: بیره عربی + جک، ادات تصغیر ترکی، نام شهری است در جزیره واقع در سمت چپ رود فرات و عامه آنرا ’بله جک’ خوانند و بنا بگفتۀ ’ساخاو’ مردم حلب آن را ’باراجیک’ گویند و معنی این کلمه قلعۀ کوچک است و ازهمین منطقه است که رود خانه فرات دره ها و کوههای صعب العبور را گذرانیده وارد دشت شام میگردد. شهر بیرهجک بر روی خرابه های شهر قدیم مرکز آرامیان بنام ’برسپ’ بنا گردیده و این شهر در قرن نهم قبل از میلاد دارای موقعی ممتاز بوده است و نام بیره را مورخان سریانی مانندمورخان عرب بجای ’بیرثا’ بکار برده اند و ذکر این نام در تواریخ از دوران جنگهای صلیبی متداول گشته، چه ’بیلدوین’ حاکم شهر ’رها’ آنرا تصرف نموده و حدود نیم قرن تحت تصرف اروپائیان بوده است و در سال 539 هجری قمری (1144 میلادی) بر سر دفاع از این قلعه در برابر حمله های سپاهیان زنگی حاکم موصل رشادتها نشان داد. اما مردم این شهر از ترس زنگی موصلی خود را تسلیم ’ماردین ارتقی’ نمودند و از آن زمان تحت تصرف مسلمانان درآمد و در حملۀ مغول یکی از قلعه های استوار و پایدار اسلامی در برابر حملات دشمن بوده است و نام بیره در مؤلفات جغرافی نویسان متقدم اسلامی نیامده مگر در نیمۀقرن سیزدهم میلادی که امثال ابوالفداء و دمشقی و خلیل ظاهری. و در مراصدالاطلاع از آن ذکری بمیان آمده و اما نام ترکی آن یعنی بیرهجک هنگامی متداول گشت که سرزمین شام بدست عثمانیها افتاد. نخستین جهانگرد که نام بیرهجک را برده است نیبور (1766 میلادی) بوده است. اما جهانگردان قبل از وی آنرا ’بر’ یا ’بیر’ میگفتند و سبب شهرت بیرهجک در تاریخ جنگهای اخیر همانا شکستی بوده است که ترکها در سال 1839م. در جنگ با مصر دچار آن گردیدند. شهر بیرهجک را دیواری مخروبه احاطه کرده است که آن را قایتبای درسال 887 هجری قمری (1482 میلادی) بنا کرد و چهار برج شهر را دیده بانی مینماید. شهر بیرهجک دارای آثار باستانی از ادوار مختلف می باشد. (از دائره المعارف اسلام)
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. سکنۀ آن 346 تن. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوب و پنبه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. سکنۀ آن 346 تن. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوب و پنبه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
جهنده چون برق. تند و سریع: برق جه بادگذریوزدو و کوه قرار شیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز. منوچهری. آمد به عیدگاه چو سرو آن بچهره گل بر برق جه براقی گلگون شده سوار. سوزنی
جهنده چون برق. تند و سریع: برق جه بادگذریوزدو و کوه قرار شیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز. منوچهری. آمد به عیدگاه چو سرو آن بچهره گل بر برق جه براقی گلگون شده سوار. سوزنی
سودجوی. جویندۀ سود. نفعطلب: دند و ملک یکی شمر و بهره جوی باش از بدرۀ زر ملک و از پشیز دند. ؟ (از یادداشت بخط مؤلف) ، خرمابن دراز یا آنقدر دراز که بار آن را بدست توان چید. ج، بهازر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
سودجوی. جویندۀ سود. نفعطلب: دند و ملک یکی شمر و بهره جوی باش از بدرۀ زر ملک و از پشیز دند. ؟ (از یادداشت بخط مؤلف) ، خرمابن دراز یا آنقدر دراز که بار آن را بدست توان چید. ج، بهازر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
محظوظ و کامران و نیک بخت و کامیاب. (ناظم الاطباء). سودبرنده. کامیاب. برخوردار. بهره بر. بافایده. (یادداشت بخط مؤلف) : ببخشیدشان جامه و سیم و زر ببودند زو هریکی بهره ور. فردوسی. همچنو ما همه از نعمت او بهره وریم پس چو نیکونگری نعمت او نعمت ماست. فرخی. نه چاهی را بگه دارد نه گاهی را بچه دارد ز عفوش بهره ورتر هرکه او افزون گنه دارد. فرخی. خرمردمند هر سه نه مردم نه خر تمام از هر دو نام همچو شترمرغ بهره ور. سوزنی. بهره ورند از سخات اهل صلاح و فساد زاهد و عابد چنانک مفلس و قلاش ورند. سوزنی. که ای بهره ور موبد نیکنام چرا پیش از اینم نگفتی پیام. سعدی. از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملک رانی به انصاف زیست. سعدی.
محظوظ و کامران و نیک بخت و کامیاب. (ناظم الاطباء). سودبرنده. کامیاب. برخوردار. بهره بر. بافایده. (یادداشت بخط مؤلف) : ببخشیدشان جامه و سیم و زر ببودند زو هریکی بهره ور. فردوسی. همچنو ما همه از نعمت او بهره وریم پس چو نیکونگری نعمت او نعمت ماست. فرخی. نه چاهی را بگه دارد نه گاهی را بچه دارد ز عفوش بهره ورتر هرکه او افزون گنه دارد. فرخی. خرمردمند هر سه نه مردم نه خر تمام از هر دو نام همچو شترمرغ بهره ور. سوزنی. بهره ورند از سخات اهل صلاح و فساد زاهد و عابد چنانک مفلس و قلاش ورند. سوزنی. که ای بهره ور موبد نیکنام چرا پیش از اینم نگفتی پیام. سعدی. از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملک رانی به انصاف زیست. سعدی.